یادتونه مشــق

خاطرات دوران ابتدایی رو یادتونه!؟الان یه چیزِ جالب ازش یادم اومد

یادتونه وقتی معلممون فارسی درس می داد میگف از رو این درس بنویسید فردا می بینم!

خدایی از صد تا مسئله و انتگرال چندگانه و حد و لیمیت و مشتق و دیفرانسیل مرتبه ی دهم

سخت تر بود!چقد سخت بود نوشتنش!حالا اینجاش جالب بود که جلو جلو برگه میزدیم میگفتیم اخ اخ اگه به این

درس(مثلا یادمِ درس ادیسون خیلی طولانی بود)برسیم دهنمون

سرویس میشه چقد باید بنویسیم!واااااااای!!!حالا جالب ترش این بود که با اینکه این همه

قُر میزدیم اخرش همه ی ما موقع نوشتن از رو این درسا همیشه اینجوری مینوشتیم:

دو تا خط اول درس رو می نوشتیم دو تا خط جا مینداختیم میرفتیم خط پنجم!

همینجور تا اخر!خلاصه یه جوری از سر و تهش میزدیم که هیچکی نفهمه

عجب ایرانی هایی بودیم ماها از بچگــــی!خون آریایی واقعا تو رگهای ما جریان داره!

نظرات 34 + ارسال نظر
مریم 13 آذر 1391 ساعت 11:28 http://love-corage.blogfa.com

Hvihhhhhhhhh

آآآآآآآآره هاااااااااااااا... راس میگی...

اما سال چهارم یه معلمی داشتیم وختی میخواست روخونی ازمون ب÷رسه ... نمیگف از رو کتاب بخونیم که.....

میگف دفتر مشقتو که از رو درس نوشتی بخون..

اونوخ اونجا قشنگ دهنمون آسفالت میشد اگه جاخالی گذاشته بودیم.... و اینجوری میشدیم...

اووووووووه اووووووه

اون معلمتون قبلا این جور کارا رو پاس کرده بوده

حقتونه

ولی اصلا کیف نداشت از بس از روش مینویشتیم دستمون خسته میشد

مریم 13 آذر 1391 ساعت 11:29 http://love-corage.blogfa.com

h,gl HHHHHdh?

اولم آیا؟؟؟؟

بلی شما اولی

وختی خارجی تایپ میشه به اعصابت مسلط باش

یواش یواش مسلط میشی(عادت میکنی)

فک کنم باره اول بود که اول شدی...ها؟؟؟

من که خیلی اول میشم

تبریک میگم این افتخار نصیب مریم هم شد

مریم 13 آذر 1391 ساعت 13:05 http://love-courage.blogfa.com


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآووووول شدم....

این شادی رو با همه قسمت میکنم.....

ههووووووووووووررررررررررا



کلا علاقه خواصی به این شکلکه دارم:

اره ابجی اول شدی

تو تاریخ باید ثبت کرد این لحظه رو

هه هه

تقــــــــــــــــسیم شد

میخوای با این شکلکه صحبت بکنم لی لی لی کنید

elahe 13 آذر 1391 ساعت 14:08 http://barobaxbahal4riazi.mihanblog.com

اخ چقد زیاد بوودن یادمه گاهی دستم درد میگرفت از بس مشق میگفتن!!!
چقد حال میداد چن خط نمی نوشتیم
اصن یه کیفی داشت چن خط درمیون بتویسیم
یادمه یبار اینقداز سرو تهشو همه جاش زده بودم مامانم نگاش کرد گف تو چجوری درسه به ای زیادی و به این اندازه رسووندی برو چن خط دیگه بنویس که معلم نفهمه لااقل

هرهر

دمِ مامانت قیژژژژژژژژژژژژ

اون از خودت پایه تر بوده

کلا خونوادتا آریایی اصیل تشریف دارید

taranom 13 آذر 1391 ساعت 17:02 http://www.taranom70eshgh.blogfa.com

****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***________من آپم _______***
_***_____________________***
__***__منتظر حضور سبزت __***
___***_________________***
____***____هستم ____ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*

جدی؟؟شوخی میکنی؟؟!!

اپ تویی؟؟؟

منم امیر حسینم

حضوره من سبزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

واقعااااا(الان دارم ناز میکنم)؟؟{شکلک ناز}

منتظرم باش

با اسب سپید خواهم امد به قلمروئت

اخیییییییییییییییییییی

واقعا که خون اریایی توی رگهامونه

حال کردی منم خودمو قاطی کردم

ولی مریم عجب معلمی داشتَ،خیلی بهش خندیدم
اخه اون دیگه واقعا خون اریایی خالص تو بدنش بودَ

دارم حال میکنم

دستت درد نکنه یه حالی دادی به ما

خِیر ببینی جوون

اون معلمِ مریم اصلا اریایی نبوده

یه جونوره دیگه ای بوده

فک کنم وارداتی بوده معلمشون

نه؟؟

نگار 14 آذر 1391 ساعت 00:01

آره آره من یادمه همیشه هم تا ی مهمونی جایی میخواسیم بریم یا میخواسیم بازی کنیم میگفتن مگه تو مشق نداری!
اصن ی وضی
:-D

یادش بخیل

اره یادمه دقیقا

همش عذاب میکشیدیم وختی مشق میگفتن

مینو 14 آذر 1391 ساعت 12:20 http://suncity2000.blogsky.com

اااااه ه ه ه ه ه ه منم دوم
یه عالمه مشق و تمرین وتکلیف دستت درد نکنه یاد چه خاطره خوبی منو انداختی***
مخصوصا وقت تعطیلی بیچارمون میکردن انقد مینوشتیم

خوبه ادم گاهی وختا یاده این چیزا بیفته

خیلی خووووووبه

نه دیگه ما اونقدرام بیچارمون نمیکردن

بعدا یه چیز دیگه هم میزارم اونم باحاله

رز 14 آذر 1391 ساعت 13:07 http://www.leilytanha.blogfa.com

سلاااااااااام
به به عجب بچ درس خونی بابا ایول دمت گرم....

اخی!!

تا حالا کسی بهم نگفته بود خرخون

اخ جوووووون

خوشالم کردی و امیدوار

دستت درد نکنه

چقد خوب امید میدی

رز 14 آذر 1391 ساعت 13:12 http://www.leilytanha.blogfa.com

چیو گفته بودم؟
چی و نچ نچ؟

الان معجزه شده......

همون مطلب پستت رو گفتم فک کنم خودت گفتی

همین که نوشته بودی ای لاوی یو(اسمه پستت رو گفتم)گفتم نچ نچ

بعله معجزه شده بید

اخِیییییییییییییی

حقا که خون اریایی تو بدنمونه

ولی فکر کنم خون اریایی خالصو میشه تو بدن معلم ابجی مریم پیدا کردا

اخه اون دیگه میگفته از رو نوشته هاتون بخونین



میخوای یه ده بار دیگه بنویس

نه تارف نکن بنویس

ZiZoOo 14 آذر 1391 ساعت 16:51 http://shaloot.blogsky.com

آپم امیر حسسسسسسسسسسسسین

اخ جووووووووووووون

اتا خوندم سریع اومدم که بتونم اول شم


که خوشبختانه اولم شدم

شیرین 14 آذر 1391 ساعت 17:11

هه هه خیلی جالب بود

من یادمه خیلی وسواسی بودم مثلا نقطه هارو با قرمز میذاشتم (نقطه های پایان جمله رو عرض کردمااا)
پدرم در میومد....تازه علاوه بر جمله ها...گیومه و دو نقطه ی نقل قولو اینااا

هع....
یااااااااااااااااااااااادش بخیر
حالا خوبه یکی بیاد الان چک نویسمو ورق بزنه....

اوووووووووووووووووووووه

تو دیگه کی هستی

دسته هر چی خرخونه از پشت بستی

خیلی ببخشیدا ولی خیلی بیکار بودی...هرهر

بیا این همه جوهر هدر دادی اخرشم این...

Masuod 14 آذر 1391 ساعت 18:23 http://khoone-mojarradi.blogsky.com

یه بار ازم ضرب پرسیدن

سال پنجم بودم

معلم دوم و سوم و چهارممم یه یارو بی پدر مادر معتادی بود ، فقط میخوابید سر کلاس

ضرب را حفظ بودم ولی خب زیاد وارد نبودم ،

گفت 6 پنج تا؟ گفتم 30 تا

گفت 5 شیش تا؟

موندم چی بگم !!!!

یکی خابوند تو گوشم ، سرم برگشت !

خب؟؟

بقیش رو بگو کلک!!

چقد گریه کردی؟؟

هااااااااااااااان؟؟

ولی عجب معلمه بیشعوری بوده

yeganeh 14 آذر 1391 ساعت 21:25 http://www.worldlaugh.lxb.ir

یکی دیگم بود درمورد پرستو ها

هیچ وقت خاطرش رو یادم نمیره

اهاااااااااااااااان یه چیزایی یادم میاد ازش

یادش واقعا بخیل

بهار 15 آذر 1391 ساعت 07:58 http://bahar91.blogsky.com

یادم وقتی تونستم برای اولین بار یه صقحه امل مشق بنویسم کلی ذوق کردم که انگار شاخ غولو شکستم.
ایرانی بودن که حقیقتا توی خون ماست برادر

خدایی هم اون زمان واسه خودش شاخه قولی بود

خدا رو شکر که تموم شد رفت پی کارش

افرین بر تو ای ایرانی

داداش امیر حُسِی جوو سِلام ....

چوطوری؟

کِیف اِت کوکَ ؟

دِماغِت چاقَ ؟

خاله خوبَ ؟

الهام فوضولی ؟؟

سلاااااااااااااااااااااااام

چوطوری کاکا؟؟

خووووووبی؟؟بهتری؟؟

کوسه هات خوبن؟؟

ها ولک؟؟

هااااا دوماغمونم چاق بیده

خالم؟؟هاااا اونم خوبه

نه ابجیم اصلا هم فضول نیس

اهِههههع

یادمه سال پنجم دبستان ،

معلممون جریمه ـمون کرد و گفت از فلان درس ( دقیقاً یادم نیست کدوم درس ) هر حروف یک کلمه رو با یک رنگ خاص بنویسید ..

مثلاً اگه می خوای بنویسی " کلاس " : "ک" رو با خودکار آبی
"ل" رو با خودکار قرمز ، "ا" رو با آبی ، "س" رو باقرمز ...

یادمه نصفش رو مامانم نوشت ، نصفش رو خودم ...

جدا؟؟

من که فک نکنم اونقدرام بهمون سخت میگرفتن

اگه خیلی گیر میدادن میگفتن از رو این درس دوبار بنویسید

که اینم خیلی کم پیش میومد

خیلی شانس اوردم من پس

چــــــــــی میکشیدید شماهاااا

خب از همینجا یه خسته نباشید به فرمانده میگم

یادش بخیـــــــــــر

این جمله رو یادته داداش امیر ؟؟

بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف برید تو حیاط . امروز معلم ندارید ...

اخ گفتی

اره چه کیفی میداد وختی اینو میگفتن

یه چیز دیگه رو بعدا میگم که ماله همین دوران ابتدایی

خیلی دوس داشتیم

بعدا تو یه پست میگم

چی چی میگید شمااااا ها راجع به معلم ما...؟؟؟

مث اینکه موضو جالبی بوده براتوناااااااااااااااا...

الان کی آریایی اصیل شد؟

معلمه یا ما که مجبور بودیم کامل از روش بنویسیم یا شما ها که از سر و ته و وسطش میزدید؟؟؟

اینم به گمااااااا... ما فقط سال چهارم مجبور بودیم اینجوری زیر فشار باشیم...

بقیه شو دیگه (...) !!

نه دیگه ما ها اریایی هستیم

معلموتون وارداتی از کشور های همسایه بوده

معلمت اگه بدونه الان داره تو یه وبلاگ در موردش بحث میشه
ذوق مرگ میشه....البته فک نکنم تا الان تو حیاط باشه ...ها؟؟

هـــع....

ولی یادش بخیر اون زمونا زیاد مد نبود واسه معلم تو روز معلم چیزی بخریم...

همیشه از جهیزیه مامانمون استفاده میکردیم...



یه بار یه قندون چینی کوچولو که حتی لنگش هنوز هست تو خونمون رو براش بردم....

قندونه الان شده عتیقه...

ولی هیچوقت دوس ندارم برگردم به اون روزااااااااااا ... ابتدایی رو میگم...

چون با اینکه تو شیطنت کم نمیووردم و آتیش پاره ای بیش نبودم ....اما چون بچه بودیم خیلی تو سری خور بودیم....

دوران دبیرستان بهترین دورانم بود.... از همه لحاظ...

یه بارم بخاطر آزار معلممون تو دوم دبیرستان یک هفته از کلاسا محروم شدیم... گروهمون ۵ نفری بود...

من که اصلا یادم نمیاد واسه معلممون چیزی خریده باشم

اصلا اهل این حرفا نبودم

اصلا مگه اون روز دانش اموز واسه من چیزی میخرید که من واسش بخرم

هاااااااااااا؟؟؟؟؟

فک کنم با همون قندونی که بهش دادی الان میلیونر شده باشه

یه این قندونا رو هم به ما بده

منم دوس ندارم برگردم اونروزا خیلی شُمپِت کَتِ کله بودم

هه هه

اره خدایی دوران دبیرستان این سه چهار سال واقعا حال میده

اگه میشد برگشت به اون دوران حتما برمیگشتم

بابا خلاف سنگیناااااا

روزت مبارک داداش امیر دانشجو

روزه شما مبارک باشه ابجی

شما دانشجویی

اسمه ما رو که نمیشه گذاش دانشجو

دریا 16 آذر 1391 ساعت 01:34 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام
وای این پستهارو که میخونم کلی میخندم
یعنی می مونم چی بنویسم آخه....
ای شیطونا
عوضش ما همشو مینوشتیم
من که همشو مینوشتم
اما داداش بزرگم گاهش تعریف میکنه که دلمون میخواشت به فوتبال برسیم دوستا به هم میگفتیم که دو خط در میون بنویسیم............!!!عجب از شما پسرای شیطون و ناقلا.....

سلاااااام
دیگه ما اینیم دیگه...
همش از زیر کار در میرفتیم...

خب معلومه داداشت یه آریایی بزرگه....دمش گرم
باید یخورده از داداشت یاد میگرفتی.....
هنوز هم دیر نشده

... 16 آذر 1391 ساعت 09:22

...

چقد میشد چیزی برداشت کرد...وااااای
منم سلام عرض میکنم
خیلی ممنون خوبم اقا/خانوم ـه ...

خداییش راس گفتی منم عینن همیجوری بودم.

!! یادش بخیر عجب دورانی بوداااا . یادمه من خیلی تو اینجور دودَره بازیا نابغه بودم.

بله دیگه....کسی که تو دانشگاه رجایی درس خونده باشه همین توقع ازش میره...هرهر

elahe 16 آذر 1391 ساعت 18:22 http://barobaxbahal4riazi.mihanblog.com

سلام داداشی
.
کلاس نه داشتنیه
نه گذاشتنی
کلاس پیچوندنیه
به افتخارهمه دانشجوها.
روز دانشجو مبارک

منم به همه ی دانشجوهای عزیز این هفته ی عزیز رو تبریک میگم.....ممنون ابجی قـشــ...

رز 16 آذر 1391 ساعت 19:00 http://www.leilytanha.blogfa.com

چی شد باز؟؟تو؟

همین نزدیکاییم

باشَ اثَن میخام ثَد بار دگِ اَ روش بنویسم

مشکلی یَ

فِک کَردی فقَد خُدِد اَ رو دَرساد بنویسی

تازِشَم میخام دَس خَطِم خوب شَ

مگهِ بِدَ

تازِ املامم خوب میشَ

می بینم چقد دست خطت خوب شده؟!!!پـــس بوگووو

هرهــــــــــــر

ک ک ک ک ک ک ک ک ک



مشکل شکلکــــــــــــــا حل شد ..

خدا رو شکــــــــــر ..

نه حل نشده بود که

امتحان کردم نشد باز واست شکلک بزارم

رز 18 آذر 1391 ساعت 11:23 http://www.leilytanha.blogfa.com

توجه توجه
نویسنده این پست گمشده

گمشده پیدا شده

elahe 18 آذر 1391 ساعت 17:04 http://barobaxbahal4riazi.mihanblog.com

....حلـــــه

Masuod 19 آذر 1391 ساعت 18:28 http://khoone-mojarradi.blogsky.com

من جا نمیزدم ، هیچ وقت ...

حالا که فکر میکنم میگم چقدر اُسکُل بودم !!!

---------------------------------------
سیلی را خوردم گریه نکردم ولی خب خیلی ازش بدم اومد ، کلا اهل گریه کردن نبودم .

بعد ها یه روز تو خیابون دیدمش ، خیلی ازش خرس تر ام ؛ میخواستم بزنم لهش کنم ولی خب دلم نیومد

اخــــی
بزنش که دیگه مدیون نباشه بهت

نکنه میخوای اون دنیا ازش کولی بگیری؟ها؟

ای کلک

رز 19 آذر 1391 ساعت 20:00 http://www.leilytanha.blogfa.com

ااااا پیدا شد سک سک


گم شدی پیدا شدی؟؟

خوش به حالت....من که هر چی میگردم پیداش نمیکنم....تو ندیدیش؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد