سلااااام به بچه های گل نتی......این گل بابت عذر خواهی ازتون بخاطر دیر اومدنم:
خب امروز از دیروز میگم که تولد محمد جواد بود(یکی از بچه های گروهون دیگه)دیشب با
بچه ها قرار گذاشته بودیم بترسونیمش و ابیرام زنگش زد و بهش گف محمد لباس کثیفات رو
بپوش که امیر و اینا میخوان تا دیدنت کیک رو بزنن تو صورتتمهدی زنگش زد و بهش گف
برات یه کیک سفارش دادیم سنگ قبرِ"پرانتز باز تو راه که داشتیم میرفتیم دنبالش یه گربه بر اثر
بی احتیاطی و نگاه نکردن به سمت راستش هنگام عبور از خیابون تشریفشون رو بردن روی سِپَر
جلو ماشینمون و با لاستیک عقب روی ستون فقراتش رد شدم.مُــــرد چند قدم راه رفت و بعدش
افتاد وایسادیم دیدیم مُرده پرانتز بسته"خلاصه رسیدیم به ارزانکده 0361 محمد جوادو(این
ارزانکده هم داستانی داره واسه خودش که تو قسمت "چه خبرا؟"میگم)پیاده شدیم و بوس و اینا
رو شروع کردیم.(اینا چرا بهم بوس نمیکنن عه!)منتظر بود کیک رو بزنیم تو
صورتش،انداختیمش تو ماشین و بردیمش پارک و اونجا نشستیم و شروع کردیم به چرت و پرت
گفتن و خندیدن بعدش رفتیم کادویِ کیکیش رو بیاریم بهش گفتیم کیک نیس یه کادوئه بیا بازش
کن.حالا مگه باز میکرد؟هعی ما میگفتیم حواست باشه برق نگیردت و حواست باشه یهو
مشت از تو کادو نیاد بیرون بزنه تو صورتت.واااای که چه حالی میدادکادوش رو عکس
گرفتیم ازش قبل از این که بهش بدیم ایناهاش:
....بسم الله الرحمان الرحیم....
السلام علیک یا مجمعٌ نتی ها....اینک حضور فعال و مستمر خود را در هر چه بهتر ساختن این
وبلاگ به خودم و شما ها و امیر و بچه ها تبریک عرض میکنم
این پست اولین پستِ(قابل توجه ژینوس)من یعنی ابیرامِ.
خواستم اولین پست رو با خنده شروع کنم البته برای شما خنده داره ولی برای من درسِ عبرتی
شد تا به امیر اعتماد نکنم(خودتون ببینید متوجه میشید)
خوب از هر چی که بگذریم سخن کلیپ خوش تر است.....با هم مــیـــبــیـــنــیـــم!!
(دیدن فیلم را به همه توصیه میکنم تا همه بفهمن امیر چه دلسوزیه)
سِلامُن علیکم ......(اصلا اگه سلام نکنم نمیشه)
دیدید شاعر باید یه چیزیشون بشه تا شعرشون بیاد.منم اینجوریم باید با سلام
شروع کنم تا پُستم بیادخب الان اومد ، دارم مینویسم
داستان اینجانب را خدمتتون عرض میکنم؛چند روز پیش طی صانحه ی زیر داغون شدم
توجه[دیدن این کلیپ به کودکانو بیماران قلبی و افراد بالای 350 سال توصیه نمیشود]توجه
حالا کاری به داغون شدنش ندارم.از دکترای مملکت خندم میگیره
اول که رفتم اورژانس،خانوم دکتر سرشون شلوغ بود گفت بشین الان میام
منم نشستم تا تشریف نیاوردشونو بیارن
خانوم دکتر که اومد گفت چی شده (دید دارم لِی لِی میزنم)گفتم خانوم دکتر پای راستم...
(حرفمو قطع کرد)گف: فهمیدم چی شده پات گرفته،منو میگی:
نیگاش کردم دیدم همینجوری داره با این دسته خطه زشتش چرت و پرت برام مینویسیه
منو میگی باز:(یه مشت مسکن برام نوشت و سه چهار تا امپول)
بش گفتم نمیخواید یه عکس بگیرید اخه خیلی درد میکنه نمیتونم درست راه برم؟
گف:باشه حالا میخوای برو یه عکس از رادیو لوژی بگیر ببینیم چیزیش شده یا نه
یه عکس گرفتم اوردم نشونش بدم دیدم نیست،چند تا دیگه دکترم بودن گفتن بیار اینجا ببینم
همینجوری عکسه رو تو نور گرفته بود داشت میدید؛گف زانوته دیگه؟!منو میگی:
پیش خودم گفتم پ ن پ عکسه زانوی عممه حال نداش بیاد عکس بگیره منو فرستاد جاش
بگیرم(نمیدونم چرا همه چی به عمه ختم میشه)
بعد از دو ساعت زل زدن به عکس و اینو و اونور کردنش در اومده میگه:
شکستگی که نداره[اینو که گفت میخواستم اون پا سالممو بکنم تو حلقش که دیگه زر
نزنه،اخه بش بگو دیوونه خودمم میدونم نشکسته ،این که مشخصه،هر ابلحی هم ببینه میفهمه
نشکسته.اخه اگه شکسته بود که من پیش تویِ دکتر نبودم]بعد در اومده میگه احتملا
تاندومشه یا رباطشه(این یعنی من نمیدونم چشه)بهتره به یه متخصص نشون بدی
[گفتم خسته نباشی واقعا به تو هم میشه گفت دکتر،دیپلم ردی های زمان ما
ابو علی سینایی بودن واسه خودشون]
خلاصه بگم رفتم پیش متخصص ، ایشونم بعد از کمی وَر رفتن و دیدن عکس.گفتن:از روی
این عکس که نمیشه چیزی فهمید،باید اِم آر آی بگیری(اینجا بود که احساس کردم
مث که اوضام خیلی خیطه)اِم آر آی هم گرفتم منتظر جوابشم....
خدا کنه چیزیش نشده باشه وگرنه سه چهار میلیونی اب میخوره و بیخودی سه چهار ماه
یا بیشتر گیرشم....
ادامه مطلب ...خب.امروز میخوام از بچه های گروه هر چی میدونم بگم...یَکی یَکی ،یِکی یِکیشونو میگم
اول از همه باس رفت سراغه حمید که این روزا در دوران متاهلیت به سر میبره.....
البته نه من نه هیچ کدوم از بچه ها هیچ خبری ازش نداریم،ما هم همش حرصشو در میاریم و
بهش میگفتیم چه حالی میده ادم مجرد باشه هیشکی کاریش نداشته باشه و شبا هر جا خواس
بره بچره و راحت باشه...اخ اخ که چه حالی میده.....حمیدم میشد اینجوری: یا این:
خلاصه از حمید متاهل که بگذریم میرسیم به محمد جواد که الان در حال حاضر در چالوس
به سر میبرن و کیف و حال میکنن به من اس داده که"جات خالی الان غروب کنار دریا دارم
قلیون میکشم..........دلت آب شد؟"و حال من بعد از خوندنِ این اس مس:
اینم از محمدجواد!!..از اینا که بگذریم حرف ابیرام خوشتر است.ابیرام که این روزا کلا کارای
بزرگ میکنهاول که خونشون رو عوض کردن و اومدن نزدیک خونه ی ما(بلا و مصیبتی
شده واسه ما)دوم اینکه رفتیم با هم یه لب تاپ ورژن بالا خریده سوما رفتیم با هم
اسپیکر قدی با امپیلی خریده و در اخر میخواد نتش رو وصل کنه {ولی متاسفانه شرکت مورد نظر
خط تلفنشون رو قبول نمیکنه (هِر هِر)و فردا قراره با هم بریم مخابرات چِکِش کنیم}و اینکه این روزا
خیلی مکس پین شدن ایشون،به این حالت:
خب اینم از این،بریم سراغ مهدیار،فک کنم در عین واحد در نت سرای
پدیدشون-اسمه کافی نتش نت سرای پدیدس- به سر میبرن همون کافی نتش رو میگم،دیگه
از صبح تا شب اونجا هستن ایشون!وبلاگشم تو لینکام هست خواستید یه سر بهش
بزنید،اسمش "کنترل A" هستش(دیگه تقریبا هر روز اپ میکنه)....خدا مشتری هاشو زیاد کنه
خب کی دیگه موندهاهااااانحســین!!خب از حسین چی دارم که بگم!!
والا چیزی ازش یادم نمیاد،کلا تا زنگش نزنیم پیداش نمیشه.معلوم نیست چیکار میکنه
فک نکنم خودشم بدونه چیکار میکنه!!
خب می مونه خودمو بگم....خودم؟...چی بگم؟...نگم بهتره
.
.
سلام .نماز روزه هاتون قبول حق....امیدوارم که بهتون سخت گذشته باشه روزه گرفتن
خوب بگذریم ما تو این چند روز به دو اکتشاف بزرگ دست پیدا کردم.
اولیش اکتشاف نیست!یه عقدس.که چند ساله آرزوشو دارمدیدی تو اتوبوسای
بین شهری و «وُلوُو» و "از این vipـها"....کلا فهمیدید چه اتوبوسایی رو میگم دیگه؟!
این کلید ملیدا هست که بالای هر صندلی هست.همونا که باد کولر و ولوم صدا و چندتا کلید
دیگه هم داره .یه کلید هست که عکسِ یه فنجونه چایِ روشِ....دیدید؟؟
عقدمون دقیقا همینه! که واسه یه بارم شده این کلیدِ لامصَّب رو بزنیم ، یکی واسه ما
یه فنجون چایی ای یه لیوان آبی بیاره...اصلا یکی بیاد بگه مگه مرض داری دست به اینا میزنی.
نمیاد که نمیاد.این اولیش بود....دومیشم مربوط به همین شبای احیا میشد
من نمیدونم چرا انقد میچسبه تو مسجد وسط مراسم احیا و زنده داری و گریه،با دوستات بشینی
حرف بزنی!.روزِ روزش با هم حرف نمیزنیما!همچین که پامون به مجلس احیا میرسه
هر چی حرف نگفته از چندین قرن پیش تا حالا داشتیم رو باهم مورور میکنیم
هر چی یَم ادم خودشو میخواد کنترل کنه نمیشه!!!
...........................................................................................................
پیام تسلیت زلزله زدگان+عکس تکان دهنده زلزله زدگان تو ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...سلام.....ایام شهادت حضرت علی(ع) تسلیت.
شب نوزدهم ماه رمضون رو که ماها رفتیم جمکران.وای چه صفایی داشت...جاتون خالی
انقدرم خوشگل شده بود.....دیگه نمیدونم چی بگم.چند تا پست نظر سنجی بود میخواستم بزارم
که بعدا میزارم.اخه الان شهادته.تو رو خدا تو این شبا مریضا رو دعا کنید
اینم یه عکس قشنگ از مسجد جمکران:
سلام از همه این چیزا که بگذریم تولد دوست خوشتر است.
11 مرداد یه سالی، بود که یه موجود عجیب به خلقت پیوست و تمام لحظه های خوش و خرم رو از
زندگی دیگران سلب کرد و اون روز بود که دیگه مردم طعم واقعی زندگی رو حس نکردن!
این موجود هر روز بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که دیگه سرش به سختی دیده میشد
پس از گذشت زمان او کم کم راه رفتن را یاد گرفت و اولین کلمه ای که گفت .......چیزی نگفت
او بیشتر نگاه میکرد! سال ها امد و رفت تا اینکه او بالاخره....بالاخره چی؟؟....بالاخره هیچی!
او هیچ تغییری نکرد!....در اوایل دوران دانیاسورها بود که ناگهان متوجه شدیم او می تواند....
نه !!!! او نمی توانست او هیچ کاری نمیکرد و فقط بزرگ و بزرگ تر میشد تا جایی که جک برای
رفتن به قصر قول ها در اسمانها، دیگر نیازی به لوبیای سحرآمیز نداشت!
دیگر او انقدر بزرگ شده بود که...................................................................بزرگ تر می شد
ناگهان در یک شب تاریک و ترسناک و بارونی اتفاق بسیار بزرگی افتاد و او لب به سخن گشود:
اُ اُ اُ اُ اَ اَ اَ َ....اُ اُ اُ اُ اَ اَ اَ اَ(صدای گریه)......او دهنش را باز کرد، طوری که میتوانستی حرکت گُلبول-
های خون را در کف پایش ببینی!!!!
او کودکی بیش نبود..........نیست........ نخواهد بود
او از همان بزم تولد مغزش را اجاره داد به یه کِرم گچ خور!!!....چند سالیست او میخواهد
مستاجرش را بیرون کند اما پول پیشی را که از کرم گچ خور گرفته است را ندارد پسش بدهد
او همچنان در سن طفولیت به سر میبرد......از همه ی دوستان خواهشمندیم برایش دعا
و ارزوی داشتن کمی مغز به جای گچ نموده............................به امید روزای غیر ممکن
خوب بگذریم اون بالایی ها رو گفتم بخندیم یه کم دوره هم باشیم.....هِر هِر خندیدیم
11 مرداد تولده کسی نیست جــــــــــــــــــــــــز...!!!!....مهدیـــــــــــــــــــــاااااااررررررررررررررررر
این شما و این هم دوستِ موقع هایی که حوصلت به هیچ ادم فهمیده ای نمیرسه و دوست داری
یه ادم نفهم کنارت باشه که نتونی بهش تکیه کنی
شرمنده من نمیتونم جدی باشم...دستِ خودم نیست و در اخر :
...تولدت مبارک...
(پست ها جای خالیه شما را پر نمیکنن.....وزارت فرنگ و اشرار حیوانی)
عکس کیک و یه چیز دیگه تو ادامه مطلبه....ببینید
خدایی فقط نیگاه کن به این پستا.....چیه اخه!!
خدایا این چه فامیلیه ما داریم...خودت یه خوبشو قسمت مون کن
فک کنم یه جا نت پیدا میکرده بعد مینوشته دَر میرفته که همش تو دو-سه خطه
میگه میخوام کافی نت بزنم...بابا به این جارو اَم نمیدن جلوشو تمیز کنه(البته خر شانسه)
حالا ما که بدمون نمیاد دوستمون به جایی برسه فوقش همش اونجا تِلِپیم...همین
از همه اینا که بگذریم موضوعات وبش منو کشته
قالبش معلوم نمیکنه چی نوشته ولی اینو نوشته"عکس(0)"...اخه بگو مگه کِرم آسکاریس داری
که بیخودی موضوع وب مینویسی وقتی یه پستِ عکسم نداری...هااا؟؟؟
ریز نوشت:مهدی جان کجا به این زودی مدرک میدن؟!،قربون دستت ادرسشو بده میخوام
مدرک فیزیک هسته ای بگیریم
بچه ها اگه شما هم مدرک میخواید بگیدا...اصلا بگیم برامون بیاره،ها؟چطوره؟؟
اینم وبلاگش:کنترل A