عموی زنجیریاف

چن روزه مخه نداشتمو درگیر کرده این قضیه و دارم روش فک میکنم ببینم به جایی میرسم ایا:

این شعر/ملودی/سرود/چِرت/...که یادتون هست:

عمو زنجیر باف؟بــــله!()

زنجیره منو بافـــتی؟بـــله!()

پشت کوه انداختـــی؟بــــله()

بابا اومده!چی چی آورده؟

نخود و کیشمیش!با صدای چی؟

با صدایِ خر/گاو/گربه/سگ/جوجه/شغال/...(هر حیوونی که بگی)

خب حالا تفسیرش میکنیم،از بند بند و جز جزئس میتفسیریـــــم:

خب اول کی اینو گفته؟من پیداش کنم فقط!

از بند اولش که معلومه یارو یه عمویی داره که زنجیر بافه!

از اینم بگذریم که این عموِی زنجیر باف زنجیراش رو پس از بافتن میندازه پشت کوه(شاید میخواد

زنجیراش خشک شه که میندازه اونجا)

اونوخت الان چی شد یهو بابا اومد؟عمو چی شد؟عمو رفت زنجیراشو از پشت کوه بیاره

بده به بچه های برادرش؟؟

اونوخت این پدر بزرگوار وختی نخود و کیشمیش میاره خونه.صدا در میاره؟

یا خوده نخود و کیشمیشا صدا در میارن؟هووووم؟

یعنی بابا وختی میاد خونه صدا جَک و جونور در میاره؟چه بابای بامزه ای

خب مثل بچه ادم نخود و کیشمیشات رو بیار!!این اَدا و اطفارا/اتفارا دیگه چیه؟بچه شدی؟

به قول حسین یکی میخواسته دره دهنه بچه هاش رو ببنده اینو از خودش در کرده بچه ها ساکت

شَن!که البته انگار  تا العان خیلی تائیر داشته کارش

نکنه منظوری داشته از این حرفش؟هاااان؟میخواسته چیزی رو ثابت کنه؟شایدم قرار اتفاقی بیفته

که باباها فقط نخود و کیشمیش میارن خونه و بچه از بابای بدبخت میخوان که صدا در بیاره!

یعنی فقط سرگرمیشون میشه زنجیر پشت کوه انداخته ی عموی زنجیر بافشون و بابای نخود و

کیشمیش بخره صدا حیوون در بیارشون؟ایا این حدس حقیقت دارد؟

هاااااااان؟؟(این شکلکه ادم رو گشنه میکنه)نکته ی انحرافی داره؟شیطان پرستیه؟هووووم؟

خیلی سوال هست که ذهنه فرشته ها رو(خودمو میگم.چون خیـــلی فرشتم جم بسته میشم)

درگیره خودش میکنه!خب اینایی که من گفتم نشد تفسیرش!بیشتر شد تحلیل و بررسیش

چَکّار کنیم؟

من الان از این شبهه ها این شکلی شدم:اینم وجدانمه:


سوتی



سوتی های بچه ها
کی سوتی رو داده؟سوتیدرستش
امیرحسین(1)سیمسارسوسمار
محمدجواد(2)پشت سره غیبت مرده نکنپشت سر مرده غیبت نکن
امیرحسینوسطِ صحبتام حرف میزنمترجمه فارسی نداره متاسفانه
امیر حسینخورشید خاموش شدخورشید غروب کرد
مهدیاریه پام جوراب پاش نبودیه پام جوراب نداشت
محمدجوادپَ نَ نَپَ نَ پَ
پدرزن حمید(3)پشه قو نمیزنهقو پر نمیزنه

ادامه مطلب ...

چه خبره تصویری...هه هه



محمدجواد:

حسین:

ابیرام:

مهدیار:

و اِمیره:
من و وجدانم: و دوباره

تا حالا دقت کردین؟

تا حالا دقت کردین تنها قتی که مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسو تعویض کنن یا پس بدن!


تا حالا دقت کردین تو جاده ها وقتی قسمت انگلیسی تابلو،اسم یه شهر رو میخونین بهتر متوجه میشین تا فارسیشو!!!!


تا حالا دقت کردین مغز انسان پُرکاربردترین جای بدنه،24 ساعت در 365 روز سال و کار میکنه!فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم.


تا حالا دقت کردین وقتایی که تقلب میبری،امتحان مثه اب خوردنه،وقتی نمیبری میشه در حد آزمون دکتری!


تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنیدملت هم همین طوری دنبالتون میدوند!


تا حالا دقت کردین وقتی میگن غصه نخور،ادم بیشتر غصه اش میگیره؟؟!


تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلم ها و سریال های ایرانی،انتهای راهرو سمت راست بستری هستن!


تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و می خواین سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن! ولی وقتی می خواین از خیابون رد شین هر چی تاکسی تو اون خیابون هست می آد جلو بوق میزنه؟ اخ که حرص ادم در می آد.


تا حالا دقت کردین وقتی دوتا ماشین از هم سبقت میگیرن مسافراش همو نگاه میکنن!


اینا رو هم مریم خانم گفته...

تا حالا دقت کردین...وقتی جارو برقی که کشیدی تموم که شد و جمعش کردی ...


تازه اونموقع آشغالای رو فرش یکی یکی خودشونو نشون میدن...؟!


تا حالا دقت کردین...یه کیلو آلبالو و آناناس و هلو و پرتقال تو یخچال باشه نمیخوریم !

اما یه آبمیوه پالپ دار که میخریم گیـــر میدیم به اون تیکه میوه که تهش مونده ! دلت میخواد با کلید درش بیاری...


تا حالا دقت کردین...هندز فری رو اتو هم بکشی بعد از دو دقیقه اتو هم گره میخوره...!!


موکت


اتفاقا چند روز پیشا رفته بودم دَمِ مغازه ی دوستم که بغلش یه مغازه املاکیه دیگم دارنکه تازه کَفِشو موکت انداخته بودن منو دوستم که بیرون نشسته بودیمو همین جور گَپ میزدیم دیدیم یه موتوری با بَچَش اومدن برن تو مغازه...دیدن کفِش موکته

خلاصه اونام از همه جا بی خبرکفشاشونو در اوردنو رفتن تو مانم وقتی این صحنه رو دیدیم از خنده روده بُر شده بودیم

تازه جالِبِش ایجاس که وقتی رفتن،!پدرش از مغازه اومد بیرونو صورت و چشماش سرخ سرخ بود(اخه تو مغازه که نمی تونس بخنده) خلاصه تا گفتیم یارو رو دیدی بیچاره پکید از خنده هنوزم هر وقت یادم می افته خندم میگیره 


اینم یه سوژه دیگه ...


 

 

محرم اومد


اول از همه شهادت امام حسین و محرم رو به همه تسلیت عرض میکنم

ایشالله امسال بتونیم خوب واسه اقامون عرض ادب کنیم

خیلی ها محرم پارسال بودن و عزاداری کردن دوس داشتن امسال هم محرم باشن ولی نموندن و 

رفتن پیشِ خدا.قدر این روزا رو بدونیم واسه همه اونایی که دوس داشتن باشن ولی نیستن هم

دعا کنیم.شاید سال دیگه محرم دیگه ما نباشینم

امیر می نویسد:ببخشید یه مدت نبودم . فک کنم همه میدونن نت نداشتم

امیر باز هم مینویسد:از همه بچه ها ممنونم و به همه ی دوستان سر خواهم زد!

امیر همچنان مینویسد:دوستان بعضی هاشون من (امیرحسین) رو با (حسین) اشتباه گرفتن

من خودم گاهی وقتا با اسم اون نظر گذاشتم بخاطر این بود که با لب تاپ من کار کرده بود قبلنا

منم هواسم نبود که به اسم اون سِیو شده(چی گفتم؟میدونم نفهمیدید)اونم با اسم من

بعضی وختا اشتباه نظر گذاشته بود واستون شما فقط از ایمیلی که میزاریم متوجه شید که من،

منم . حسین ، حسینِ(فک کنم کلا حرف نزنم خودتون بهتر این مسئله رو درک میکنید نه؟)

امیر به جونه خودم دفعه اخریه که مینویسد:هر روز سعی میکنم اپ کنم حتی یه جمله

به یادِ...

به یـــادِ همه ی اونای که دلشون از یکی دیگه گرفته،ولی برای اینکه خودشونو اروم کنن میگن:به

خاطر غروب پاییزه!

به یـــادِ همه ی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشونم بکنی بازم معرفت ازشون چیکه میکنه


به یـــادِ کسی که بهش زنگ میزنی و خوابه،ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد

زنگ زدی باید بیدار میشدم

به یـــادِ دوستی خوبی که مثل خط وسط جاده است،تیکه تیکه میشه اما بازم پا به پاد میاد

به یـــادِ سیم خاردار!که پشت و رو نداره

به یـــادِ بیل که هر قدر بره تو خاک براق تر میشه

به یـــادِ پدری که لباس خاکی و کثیف می پوشه میره کارگری برای سیر کردن بچه اش،اما بچه اش

خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه!

اینم رو مسعود گفته:

به یـــادِ اونی که تا آپ میکنه به بهترین دوستش اول از همه خبر میده تا بیاد اول شه

اینم رو مریم گفته:
به یـــادِ اونایی که فقط زمین ازشون شاکیه ..
اونم بخاطر سنگینیه معرفتشون....

و خلاصـــه به یــادِ همه ی اونایی که مارو همین جوری دوست دارند

عید غدیر

نام:حسین-->یکی از بچه های گروپ

کنیه:داروغه

سن:200 سال کوچکتر از محمد جواد

مکان زندگی:خونمون

شغل:معمار امروز!!--->لباس فروش اینده

میزان تحصیلات:دیپلم تمام قدیم --->که میشه دکترای امروزی

شرح حال: بی حال!نه شوخی کردم حالمون بد نیست بزرگه!دو سه تا فرش 12 متری میخوره

شرح کار:الان با امیرم داره یادم میده که چجوریه که اینجوریهخب منم از این به بعد اینجا

هستمو پست میزارم! امیر میگه:باشَ که تو ئَم خَی نِو ِشت

شرح پست:کلا خواستم خودمو یه معرفی کرده باشم(چقدرم معرفی کردم)و بگم کــــــــــــه(اینم تازه یاد

گرفتم که بکشم)چی میخواستم بگم؟آهان میخواستم بگم کـــه عیدتون مبارک

مهدیار و محمد جواد باید عیدی بدن امیرِ میگه یه نفر دیگم هست که باید عیدی بده

امیر میــگـــه:شیــــــرین خانوم عیدی ما یادت فراموش نَشَوئیَد